زینب برای پسرش یک دختر زیبا را انتخاب کرده، اما زمانیکه این موضوع به بشیر گفته میشود، بشیر قهر میشود و میگوید، اگر ریش سفید هم شوم با این دختر عروسی نخواهم کرد.
نصف شب است و لالا کبیر در خانه خود خواب میباشد که دروازه خانه تک تک میشود. لالا کبیر و خانمش بسیار وارخطا میشوند و نمیدانند که کی دروازه را تک تک میزند.
خانم درخانی آچار جور میکند، اچارش بازار خوبی دارد، هر روز دهها نفر به خانهاش میاید و از پیشش آچار میخرد، اما یک روز دروازه خانه تک تک می شود.
د پولیسو قوماندان زمان خان ته معلومات رسېږي چې په فلاني ځای کې خورا ډېر نشهيي مواد زېرمه شوي دي، هغه دی چې قوماندان زمان خان د دې ...
گلالی با گریه به خانه میاید و به مادر خود میگوید که در کوچه دختران طعنه داد. اینکه چرا به گلالی دختران طعنه داده، اصل قصه چیست و در ادامه چه اتفاق میافتد؟
حاجی موسی خان درباغ نشسته که شریک کار و بار اش بشیر میاید و خبر دستگیری دو موتر مواد مخدر را می دهد
قوماندان بشیر کمپاین ضد کشت کوکنار را آغاز کرده و در یک قریه کوکنار را تخریب میکند.
جواد مریض است و برای تداوی بیماری اش در افغانستان و کشورهای خارجی نزد چندین داکتر مراجعه کرده، اما تداوی وی نتیجه نداده است.
یاسین خان به مهمان خانه اکرم خان میرود.
سلیم برای خریدار ترموز چای به یک دکان میرود، اما دکاندار بالای سلیم قهر میشود، وی را از گریبانش محکم گرفته و به پولیس تسلیم میکند.
پولیس جهت تلاشی موتر جانان را متوقف می سازد ....
موتر استاد کریم را پولیس در راه بخاطر تلاشی متوقف میکند. پولیس پس از تلاشی در داخل موتر یک چیز را پیدا میکند ...
بیشتر "لود" شود