خانم درخانی آچار جور میکند، اچارش بازار خوبی دارد، هر روز دهها نفر به خانهاش میاید و از پیشش آچار میخرد، اما یک روز دروازه خانه تک تک می شود.
زمانیکه درخانی دروازه را باز میکند، پولیسها را میبیند که در کوچه ایستاد هستند، در این هنگام پولیس دستهای درخانی را بسته کرده و با خود میبرد.
این که چرا پولیس خانم درخانی را دستگیر کرده، اصل قصه چیست و بعدأ چه اتفاق میافتد؟
این را در درامه میشنویم که همکار ما عبدالنافع همت آنرا تهیه کردهاست.