دو برادر بسم الله جان در یک حادثه ترافیکی کشته میشوند. این رویداد غم انگیز روی بسم الله جان تاثیر منفی کرده که به امور زندگی درست رسیده نمیتواند، بیشتر اوقات گریه میکند و غرق تشویش میباشد.
یاسین خان یک بزرگ قومی و شحص دلسوز است. او جرگه را فرا خوانده و بزرگان ولسوالی خود را دعوت کرده است.
سردار شوهر شفیقه به هیرویین معتاد است. سردار چند بار تداوی شده، اما دوباره به مواد مخدر معتاد شده است. این بار شفیقه به داکتر میگوید که، خودش میداند چگونه مانع نشه سردار شود.
مسعود مریض میباشد و نزد داکتر میرود. داکتر پس از معاینات برایش میگوید که معتاد به هیروئین شدی.
برخی همسایه ها شاهگل را مجبور میسازند تا جای دیگر کوچ کند. اینکه چرا همسایه ها شاهگل را مجبور به کوچ کردن میکنند، اصل قصه چیست و بعداً چی اتفاقی میافتد این را در درامه بشنوید که عبدالنافع همت تهیه کرده است.
اسلم دو بوری را بالای خر بار کرده و به سمت قریه خود روان است که از سوی پولیس مورد تحقیق قرار میگیرد.
حاجی سرور خان، موسفیدان و بزرگان قومی ولسوالی خود را جمع میکند و نزد فرمانده پولیس ولسوالی خود میروند. این که آنان با چه مشکلات روبهرو هستند
اشرف آوازخوانی که سابق علاقمندانی زیادی داشت، اما حال صدایش جذابیت قبلی را ندارد.
ستار خان فرمانده پولیس در حال دیدن تلویزیون است که در این هنگام یک گزارش را در باره یک سرباز پولیس دریافت میکند. ستارخان با خواندن گزارش بسیار ناراحت میشود و امر دستگیری سرباز پولیس را میدهد.
جمعه گل میرآب قریه نزد خان قریه میرود، بیخبر از این که اهالی قریه در یک جرگه، بهجای او میرآب دیگر را انتخاب کردند. اینکه چرا اهالی جمعه گل را از کار برکنار کردند؟
جلیل خان قوماندان پولیس موتر یک وکیل پارلمان را متوقف کرده و آنرا تلاشی می کند. وقتی پولیس داخل موتر را میبیند، بسيار متعجب میشود.
در نصف شب دروازه خانه اکرم محکم محکم زده میشود. اکرم از خواب بیدار میشود و به سوی دروازه میرود، اما بسیار وارخطا میباشد و نمیداند که در نصف شب دروازه خانه را کی میزند؟
بیشتر "لود" شود