حاجی سرور خان، موسفیدان و بزرگان قومی ولسوالی خود را جمع میکند و نزد فرمانده پولیس ولسوالی خود میروند. این که آنان با چه مشکلات روبهرو هستند
اشرف آوازخوانی که سابق علاقمندانی زیادی داشت، اما حال صدایش جذابیت قبلی را ندارد.
ستار خان فرمانده پولیس در حال دیدن تلویزیون است که در این هنگام یک گزارش را در باره یک سرباز پولیس دریافت میکند. ستارخان با خواندن گزارش بسیار ناراحت میشود و امر دستگیری سرباز پولیس را میدهد.
جمعه گل میرآب قریه نزد خان قریه میرود، بیخبر از این که اهالی قریه در یک جرگه، بهجای او میرآب دیگر را انتخاب کردند. اینکه چرا اهالی جمعه گل را از کار برکنار کردند؟
جلیل خان قوماندان پولیس موتر یک وکیل پارلمان را متوقف کرده و آنرا تلاشی می کند. وقتی پولیس داخل موتر را میبیند، بسيار متعجب میشود.
در نصف شب دروازه خانه اکرم محکم محکم زده میشود. اکرم از خواب بیدار میشود و به سوی دروازه میرود، اما بسیار وارخطا میباشد و نمیداند که در نصف شب دروازه خانه را کی میزند؟
برخی بزرگان قومی و شخصیتهای متنفذ به رهبری حاجی صمد خان نزد والی میروند و در مورد ولسوال شان به والی شکایت میکنند.
سه شب است که سلام به خانه نیامده، همسر و دختر خردش گرسنه و تشنه نشسته اند. در این هنگام یک صدای آشنا از اتاق نزدیک شنیده می شود. همسر سلام و دخترش وارخطا می شوند و نمی دانند که این صدا از کیست؟
اجمل با دوستانش به میله رفته و شب دوباره جور و تیار به خانه بر میگردد، اما صبح که از خواب بیدار میشود، چشمش را سیاهی گرفته و هیچ چیز را دیده نمیتواند. زمانیکه نزد داکتر مراجعه میکند، داکتر برایش میگوید که چشمت کاملاً بیناییاش از دست دادهاست.
مولوی شیرجان همراه با خانواده خود در حال سفر به حج است که پولیس وی را بازداشت میکند و از رفتن به حج باز میماند.
مجید به یک کشور خارجی قصد سفر را میکند. زمانیکه به میدان هوایی میرسد، پولیس مجید را بازداشت میکند و اجازه سفر را به او نمیدهد.
اکبر به یک معتاد پول میدهد تا وی کمال پسر کاکایش را به پودر معتاد کند. اینکه چرا اکبر خواسته تا کمال به پودر معتاد شود، اصل قصه چیست و بعداً چه اتفاق میافتد، این را در درامۀ بشنوید که عبدالنافع همت آنرا تهیه کردهاست.
بیشتر "لود" شود