بشیر در خانه نشسته هست که زنگ خانه زده میشود. بشیر همین که دروازه را باز میکند میبیند در پیش خانه پولیس ایستاد است. پولیس میگوید، کسی از خودت شکایت کردهاست که یک دربند خانه را بالایش بهفروش رساندی، اما تا حال تسلیمش نکردی.
بشیر با شنیدن این خبر حیران میماند و به پولیس میگوید که من خانه را به فروش نرسانیدم! اینکه بالای خانه بشیر کی دعوا کردهاست؟ اصل قصه چیست؟ و بعداً چه اتفاق میافتد؟
در این درامۀ که عبدالنافع همت خبرنگار رادیو آزادی تهیه کردهاست، با کلیک کردن روی لینک زیر بشنوید.