نصف شب است و حاجی غفار خواب است که در این هنگام زنگ دروازه زده میشود، در این هنگام خانم حاجی غفار از خواب میخیزد و بعداً حاجی غفار را از خواب بیدار میکند.
حاجی غفار و خانمش وارخطا میشوند و نمیدانند که در این نصف شب پشت دروازه کی خواهد بود، حاجی غفار از روی مجبوریت با وارخطایی به سوی دروازه میرود و دروازه را باز میکند.
اینکه در پشت دروازه کی بوده و بعداً چه اتفاق میافتد، این را در درامۀ بشنوید که عبدالنافع همت آنرا تهیه کردهاست.