اکبر معتاد به مواد مخدر شب هنگام آرام خواب رفتهاست که به یک بارهگی دوستش با وارخطایی بالای وی صدا میزند که همین وقتش است که باید فرار کنند، ورنه خواهند مرد.
- اکبر نمیداند که چه رخ داده و چرا باید فرار کنند؟
اکبر خواست دوستش را قبول نمیکند و دوباره به خواب میرود، اما دقایق بعد اکبر صدای زنگ خطر را میشنود و با وارخطایی از جایش بلند میشود.
این که زنگ خطر برای چه به صدا درآمده و در ادامه چه رخ خواهد داد، این همه را در این درامه میشنویم.