لینک‌های قابل دسترسی

خبر تازه
جمعه ۲۵ عقرب ۱۴۰۳ کابل ۰۵:۳۵

ربابۀ ۱۰ ساله چگونه شکار هوس‌های مرد ۸۰ ساله شد؟


در یک سال گذشته افغانستان از رهگذر حقوق بشری رویدادهای گوناگون را گواه بوده‌است؛ اما در این گزارش که به زندگی یک عروس ده ساله که شکار هوس‌های یک مرد هشتاد ساله گردید، پرداخته شده‌است که می‌توان آن را یکی از ده‌ها رویداد دردناک حقوق بشری در یک سال گذشته در این کشور شمرد.

ربابه، خانم ده سالۀ که هنوز باید دستانش با بازیچه های کودکانه آشنا می‌بود. وی مربوط یک خانواده نادار است و پدرش یک مرد کهن سال و بیمار.

با این پدر سراغ ربابه را گرفتم و او را در یک تهکو متروک یافتم، جایی که تنها پناه گاه ربابه‌ای است که سایۀ تیره، زندگی‌اش را فرا گرفته است.

پدر ربابه می‌گوید، این مرد دخترش را ربوده و این کودک مدت شش ماه با مرد هشتاد ساله به عنوان همسرش گذرانده‌است.

بازی که روزگار با این کودک انجام داده، می‌شود از چشمانش خواند.

پدر ربابه
پدر ربابه

پدرش می‌گوید:

"دخترم دیگر خوب نیست، به داکتر بردمش گفت که خوب نیست؛ اما طفل ندارد بخاطریکه خودش هنوز طفل است."

این خانه را پدر ربابه به کرایه گرفته است و مردی که همسر این کودک ده ساله است در چند قدمی آنان زندگی می‌کند.

این مرد سید محمد نام دارد و به گفته پدر ربابه، سال گذشته رئیس شورای محل در دشت برچی بوده‌است.

پدر ربابه گفت:

"می‌گوید که حتی در وزارت دفاع نفر دارم و زور هیچ کسی به من نمی‌رسد، سال گذشته در همین دشت برچی رئیس شورای محل بود، زور دارد دیگه برایم می‌گوید که اگر به دولت شکایت کردی با مرمی خودت و دخترت را می‌کشم."

این کودک ده ساله، چند ماه را در زیر زمینی به سر برده‌است و خانم اول شوهرش در این چند ماه، او را مجبور می‌سازد تا تن فروشی کند و برایش می‌گفت که باید نان شب را دریابد.

ربابه در این مورد بیشتر گفت:

"مجبور بودم، اگر قبول نمی‌کردم که همرایش در یک خانه باشم تمام شان مرا لت و کوب می‌کردند و زنش باز مرا می‌گفت، باید که به شب یک هزار پیسه پیدا کنی که نان شب بچه ها شود من این کار را نمی‌کردم؛ اما چهار دفعه مرا زدند."

پدر ربابه می‌گوید، هنگامیکه سراغ دخترش می‌رفت، این مرد برایش می‌گفت که دخترت با یک پسر جوان که گویا پسر کاکای این مرد بوده باشد، به پاکستان فرار کرده‌است و برای پدرش حدود یک صد هزار افغانی می‌دهد و به وی می‌گوید که از دخترت بخاطر زندگی کودک هفت سالۀ دیگرت بگذر:

"می‎گفت دختر نیست پاکستان بردنش و برایم گفت که برایت یک لک و هشتاد هزار می‌دهم، پسان همو را هم نداد مه گفتم برو دخترم مرده کسی ندارم که برایم پیدایش کند و خودم مریض هستم مزدور هستم، مادرش زنده نیست و زن گرفتم که نگهداری شان کند، او هم گنگ اس و هم فکرش بر جای نیست، وقتی که می‌رفتم می‌گفت که ترا و دختر دیگه ات را می‌کشم."

ربابه پس از چندین ماه موفق شده که از خانه شوهرش فرار کند، این کودک که تلخی روزگار را در ده سالگی چشیده‎است، قصه هایش را با اشک برای ما بازگو می‎کند و با زبان کودکانه اش از رئیس جمهور غنی خواستار مجازات این مرد است:

"یک روز که نبودن قفل دروازه را باز کردم و فرار کردم آمدم خانه خودما. هیچ نمی ماندنم که بیرون شوم در یک زیر زمینی قیدم کرده بودند. به دادم برسید! می‌خواهم که در پیش چشمایم همینجا یک کسی بره بیاریش و بکشیش."

شاید ربابه نخستین کودک نباشد که تلخی روزگار را در ده سالگی چشیده است، اما زندگی کردن برای چندین ماه در خانۀ امن برای او در میان ده ها زن بزرگ سال و دور از خواهر هفت ساله و همبازی اش دردناک بوده‌است.

آنچه پدرش می‌گوید:

"کسی نداشتم چطور می‎کردم؟ نه برادر دارد و نه کسی دیگری دارم، مجبور بودم به حقوق بشر که رفتم گفتن به دادت می‌رسیم و در خانه امن بردنش."

ربابه اکنون روزهای تیره روزگار را با یک مادر که بیماری اعصاب دارد و از زبان گویا نیست و با پدر بیمارش در این تهکو می‌گذراند.

پدر این کودک می‌گوید، از همسر دختر ده ساله اش هراس دارد که به گفته او، روزها در برابر دروازه خانه اش می‌آید و هشدار می‌دهد که دخترش را خواهد کشت.

ما دنبال خانه شوهر ربابه نیز رفتیم اما موفق نشدیم تا با او گفتگو کنیم.

پدر ربابه از رئیس جمهور خواستار عدالت است.

نظیفه محبوبی

XS
SM
MD
LG