لینک‌های قابل دسترسی

خبر تازه
شنبه ۲۶ عقرب ۱۴۰۳ کابل ۰۵:۱۱

نسیمه: عید ما همان روز است که در دسترخوان چیزی برای خوردن داشته باشیم


عکس جنبه تزئینی دارد
عکس جنبه تزئینی دارد

عید قربان است، عید لبخند و هیاهو است، عید دید و بازدید است؛ اما در یکی از گوشه‌های شهر به چهره متفاوتِ نیز رو به رو هستیم، آن هم فقر.

پدیده‌یی که آرزوها و امیدهای بسیاری از خانواده‌ها را مبدل به یک رویا کرده‌است.

من در این عید پای صحبت‌های مادری نشسته‌ام که با همه تلخی‌های زنده‌گی هنوز بروی روزگار می‌خندد و ایستاده‌گی می‌کند.

نسیمه مادر ۴ فرزند است، تعریف عید از دید او روزی است که پارچه نانی روی سفره‌اش باشد:

"زنده‌گی من یک زنده‌گی بسیار بد بخت بود ،شوهرم فوت کرد، اولاد هایم را که بسیار خرد بودند کلان کردم، زحمت کشیدیم، بسیار کار کردیم، کارخانه کردیم، وقتی شوهرم فوت شد پسر کلانم ۱۳ ساله بود."

این مادر زحمتکش می‌گوید چشمش به در دوخته تا اگر کدام همسایه کمی از غذای سفره‌شان را با کودکان او تقسیم کنند.

من امروز عید را کنار سفره این مادر نشستم، در حالی‌که در بسیاری از خانواده‌ها غذاهای بامزه در این روز تهیه شده و اما این مادر چند تا تخم مرغ را در آب و پیاز جوشانیده و پیش روی ما می‌آورد.

می‌گوید روزهای عید که خوشبویی غذا از خانه‌های همسایه به مشام کودکانش می‌رسد برایش درد دهنده‌است.

نسیمه می‌گوید خم و پیچ زنده‌گی او را با دردهای بسیاری از روزگار روبه‌رو ساخته‌است.

این مادر تا صنف دوازدهم درس نیز خوانده‌است و اما می‌گوید از بهر جنگ و نا امنی‌ها در زمان حکومت مجاهدین به تحصیلاتش ادامه داده نتوانست.

وی گفت:

"در هر خانه که فعلاً کار پیدا شود کار می‌کنم، ۴ تا اولاد‌م مانده و زحمت می‌کشم تا این اولادک‌هایم کلان شوند ،خداوند مهربان است."

نسیمه اکنون بجای آن که به گفته خودش یک معلم می‌بود اکنون به شستشوی لباس و صفا کاری منازل می‌پردازد، تا ناوقت‌ها کار می‌کند تا پول اندکی به دست می‌آورد و آنرا برای کودکانش لقمه نانی به خانه می‌برد.

این مادر بیمار است، یک دختر جوانش را از بهر فقر و ناداری از دست داده‌است، می‌گوید پول درمان دخترش را نداشت و حتی مراسم جنازه دختر جوانش را همسایه‌ها به دوش کشیده‌اند.

وی افزود:

"دخترک جوانم فوت شد توان‌اش را نداشتم همسایه‌ام تمام مرده داری دخترم را انجام داد تا روز چهل‌اش، پیسه تداوی‌اش را نداشتم، وقتی سرش را روی زانو‌ ام ماندم سیاهی چشمانش گم شد و دختر روی دستانم جان داد."

نسیمه در ۳۵ سالگی شوهرش را از دست داده‌است او ۱۳ سال داشت که خانواده‌اش وی را به مرد کهن سالی دادند.

می‌گوید جنگ و فرار از کشور خانواده‌اش را مجبور به این کار کرده بود.

وی گفت:

"اگر زنده‌گی و بد بختی‌ها، دوره بیوه داری و اولاد داری‌ام را قصه کنم بسیار تلخ و طولانی است، سخت است که بالا آسمان و پایین زمین و چیزی نداشته باشی مشکل است که یتیم را کلان کنید."

این مادر می‌گوید امسال با خودش وعده کرده بود که کار بسیار کند تا آنچه سال‌ها آرزوهای کودکانش بوده را برآورده سازد آن هم لباس جدید مانند دیگر کودکان و خرید میوه خشک برای روزهای عید.

وی افزود:

"توانایی خرید میوه خشک را ندارم، بسیار که کنم فقط یک پاکت چاکلیت و چای می‌کنم توانایی زیاد‌اش را ندارم، توانایی لباس و دیگر چیز‌ها مشکلات است، بسیار که کنم کرایه خانه و پیسه برق را بدهم، بسیاری وقت را پیاده میروم و می‌آیم تا پیسه کرایه راه یک چیزی به خانه شود."

با گذر زمان خواست‌ها و سلیقه و خواست شماری از باشنده‌گان نیز تغییر کرده و حتی بسیاری از خانواده‌ها برای رسید رسید عید مصارف هنگفت را به دوش می‌کشند؛ اما به گفته نسیمه حاضر نیستند اندک پول‌شان را برای یک خانواده نادار کمک کنند.

این مادر حالا در کنار شستشوی لباس و صفا کاری منازل کارهای شاقه دیگر را نیز انجام می‌دهد.

حس خستگی را به چهره نمی‌آورد زیرا او به گفته خودش زندگی‌اش را برای آرامش و ادامه حیات کودکانش وقف کرده‌است.

تنها آرزویش آموزش و تحصیلات کودکانش است.

وی می‌گوید:

"یک دخترکم نفس تنگی دارد، بسیار که شود تداوی او را کنم، یک پسرکم که پس از مرگ پدرش به دنیا آمده ۱۳ ساله‌است و یکی دیگرش که صنف ۶ است هنوز متعلم استند دیگر بخاطر همین طفلک‌هایم زحمت می‌کشم که به سر برسند."

شماری از عالمان دین عید قربان را عید سر سپرده‌گی و ایثار می‌خوانند و می‌گویند اگر باشنده‌گان کشور بجای مصارف بی‌جا و هنگفت دست ناداران و بیچاره‌گان را بگیرند، هم رضایت خدا را به دست آورده‌اند و هم روزهای عید‌ شان را با وجدان راحت سپری خواهند کرد.

نظیفه محبوبی

XS
SM
MD
LG