اکبر جوانیست که از ولایت سمنگان به کابل آمدهاست و بالای یک کراچی یک تایره "ام" میفروشد. اکبر میگوید که در سمنگان مصروف دهقانی بود و از وقتی که عروسی کرد و از پدرش جدا شد به کابل آمده است و مصروف کار دیگری شده است. باقی حرف ها را از زبان خودش بشنوید...