اوسانه سی سانه یک مامور بی خانه، اولاد داره ده دانه آنها ره سیر کده نمی تانه، ماها ره بی معاش و بی خرچ می چلانه.
بود نبود یک مامور بود ای مامور کلاه زردک نام داشت ای مامور کلاه زردک از یک نفر رشوه گرفت.
مدیرش خبر شد مدیر فوراً موضوع ره به مدیر عمومی رساند مدیر عمومی به معاون فهماند، معاون آنچه ره که فامیده بود بدون کمی و کاستی به رییس عمومی رساند.
رییس عمومی موضوع ره با نوشتن یک مکتوب رسمی به معین رساند معین همرای وزیر صاحب با یک قراردادی سر موضوع فیصدی کمیشن شان بحث داشتن به مجرد شنیدن موضوع رشوه گرفتن مامور کلاه زردک موضوع ره رسماً به سارنوالی طی یک مکتوب رسمی رساندن تا مامور کلاه زرد که به جزای اعمالش برسانند.
اما ده ای میان هیچ کس پیدا نشد تا موضوع کمیشن معین وزیر صاحبه به گوش عالی جناب برسانه.
خدا مراد شما را هم بته از معین صاحب و وزیر صاحب را خو داد.
برای شنیدن برنامه روی لینک زیر کلک کنید: