تاریخ مملو از افسانه هاست و این افسانه ها اند که در برخی مورد به تاریخ و افتخارات ملت ها مبدل می شوند. زنده گی شاهان دوران باستان نیز آمیزهء از حقیقت با افسانه هاست. افسانه های که فراز و فرود های زنده گی ملت ها و قهرمانان افسانوی آن های را منعکس می سازد.
در کشور همسایهء نه چندان دور افغانستان، زنده گی آشوکا بیشتر از هر پادشاه دیگر هندوستان با قصه و افسانه، خشو نت و عشق، بالاخره محبت و احترام به انسان و عقاید بشری، آمیخته شده است.
آشوکا از دو واژهء «آ» و «شوکا» گرفته شده که در زبان سانسکریت «بی اندوه معنی می دهد.»
آشوکا پسر بیندوساره از پادشاهان سلسلهء موریایی بود که بر بیشتر قلمرو شبه قارهء هندوستان، تا میسوره در بنگال، تا جنوب گوای کنونی و قسمت هایی از افغانستان امروزین فرمان راند.
به احتمال زیاد موریاها از تبار ساک ها ی آریایی تبار بودند که از شمال به هند آمدند. آشوکای بزرگ حدود بیش از 250 سال قبل از میلاد مسیح و دو نیم سده بعد از ظهور سیدارتا بودا فرمانروایی کرد.
می گویند وی جوان شجاع و صلح جو بود که مادرش را می پرستید. مرگ مادر از او مرد خون آشامی ساخت و به قتل همهء برادرانش فرمان داد و به آشوکای درنده، معروف شد.
دیری نگذشت که عشق به خانمش و باور راستین به آموزش های بودا زنده گی اورا دوباره تغییر داد.
آشوکا همه زندگیش را وقف تحقق عملی اصول بودایی کرد و به یک پادشاه مهرورز مبدل شد.
آشوکا دولتمردان خود را به دادگستری فرمان داد و از کار آن ها، وارسی می کرد که ظلم بر مخلق خدا روا ندارند. تا حد امکان بر آزاد ساختن زندانیان فرمان میداد.
آشوکا کشتار جانوران را نیز محدود ساخت، برای مردم و حتی جانوران شفاخانه ها ساخت.
ب
رای خانواده اش رسم خاصی را در مورد دادن صدقه و برآورده ساختن نیازهای نیازمندان به وجود آورد.
ارج و احترام به همه ادیان را یک امر بایسته شمرد و خود به دیدار پیروان ادیان دیگر می شتافت.
آشوکا فرمان داد، گیاهان و میوههای طبابت گیاهی را گرد آورده، در سراسر هند بکارند و در مسیر راه ها باغ های انجیر هندی و باغ های ام بسازند. در هر 18 میل برای آب آشامیدنی مردم چاه حفر شود و بر سر هر چاه، آب خوری برای حیوانات بسازند.
آشوکا مبلغین دین بودایی را به ایران، سریلانکا، سوماترا و حتی یونان فرستاد.
آری! عشق آتشین به مادر و زن نخست قلب آشوکا را از سنگ و بعد آن را از پنبه ساخت.
در کشور همسایهء نه چندان دور افغانستان، زنده گی آشوکا بیشتر از هر پادشاه دیگر هندوستان با قصه و افسانه، خشو نت و عشق، بالاخره محبت و احترام به انسان و عقاید بشری، آمیخته شده است.
آشوکا از دو واژهء «آ» و «شوکا» گرفته شده که در زبان سانسکریت «بی اندوه معنی می دهد.»
آشوکا پسر بیندوساره از پادشاهان سلسلهء موریایی بود که بر بیشتر قلمرو شبه قارهء هندوستان، تا میسوره در بنگال، تا جنوب گوای کنونی و قسمت هایی از افغانستان امروزین فرمان راند.
به احتمال زیاد موریاها از تبار ساک ها ی آریایی تبار بودند که از شمال به هند آمدند. آشوکای بزرگ حدود بیش از 250 سال قبل از میلاد مسیح و دو نیم سده بعد از ظهور سیدارتا بودا فرمانروایی کرد.
می گویند وی جوان شجاع و صلح جو بود که مادرش را می پرستید. مرگ مادر از او مرد خون آشامی ساخت و به قتل همهء برادرانش فرمان داد و به آشوکای درنده، معروف شد.
دیری نگذشت که عشق به خانمش و باور راستین به آموزش های بودا زنده گی اورا دوباره تغییر داد.
آشوکا همه زندگیش را وقف تحقق عملی اصول بودایی کرد و به یک پادشاه مهرورز مبدل شد.
آشوکا دولتمردان خود را به دادگستری فرمان داد و از کار آن ها، وارسی می کرد که ظلم بر مخلق خدا روا ندارند. تا حد امکان بر آزاد ساختن زندانیان فرمان میداد.
آشوکا کشتار جانوران را نیز محدود ساخت، برای مردم و حتی جانوران شفاخانه ها ساخت.
ب
رای خانواده اش رسم خاصی را در مورد دادن صدقه و برآورده ساختن نیازهای نیازمندان به وجود آورد.
ارج و احترام به همه ادیان را یک امر بایسته شمرد و خود به دیدار پیروان ادیان دیگر می شتافت.
آشوکا فرمان داد، گیاهان و میوههای طبابت گیاهی را گرد آورده، در سراسر هند بکارند و در مسیر راه ها باغ های انجیر هندی و باغ های ام بسازند. در هر 18 میل برای آب آشامیدنی مردم چاه حفر شود و بر سر هر چاه، آب خوری برای حیوانات بسازند.
آشوکا مبلغین دین بودایی را به ایران، سریلانکا، سوماترا و حتی یونان فرستاد.
آری! عشق آتشین به مادر و زن نخست قلب آشوکا را از سنگ و بعد آن را از پنبه ساخت.